برگزیده و خلاصه شده ازکتاب:
« ارتش آزادیبخش ملی ایران خرداد 13۷۴»
دیدار صلح:
حضورمسئول شورای ملی مقاومت درخاک عراق و نوار مرزی و دیدار صلح بین مسئول شورا و رئیسجمهور عراق رویداد مهمی بود و تحولات سیاسی و نظامی بزرگی بههمراه آورد.شاهبیت این تحول در یک کلمه این بود که جبههٌ صلح و جبههٌ آزادی در یک نقطه با هم تلاقی کردند و بر هم منطبق شدند و اول بار بود که رهبر مقاومت در کنار رزمندگان مقاومت امکان آن را یافته بود که آنان را از نزدیک فرماندهی کند.آن روی سکه، در اردوی دشمن نیز پیشاپیش، عکسالعملها و تغییر آرایش قوا،تأییدکنندهٌ همین تحول بود. چرا که رژیم در خطوط مرزی، علیه نیروهای رزمندهٌ مقاومت دست به تمرکز قوا زد تا جلوی تحرک و عبور آنها به خاک میهن را ببندد. بهعبارت دیگر قوای جنگ و قوای سرکوب خمینی، اکنون در نقش واحدی عمل میکردند.جنگ و سرکوب در یک نقطه تلاقی کرده و بر هم منطبق شده بود.
از نظر سیاسی دیدار صلح بین مسئول شورای ملی مقاومت ورئیسجمهورعراق بزرگترین تحرک و پیشروی در سیاست صلح بود. این دیدار و مذاکرات مهمی که صورت گرفت، نشان داد که صلح عادلانه کاملاً در دسترس است و این تنها خمینی است که جنگ میخواهد. این دیدار همچنین طلسم و تابوی خمینی ساختهٌ جنگ را درهمشکست و به مردم ایران نوید صلح عادلانه داد و به همین جهت با استقبال اجتماعی روبهرو شد. از سوی دیگر حضور مسعود رجوی در جوار خاک میهن و نزد رزمندگان آزادی،نوید عبور به سوی میهن، نوید نبرد سرنگونی میداد.پس باز هم این صلح و آزادی بود که بهنحو شگفتانگیزی با هم تقارن پیدا کردهبود.
اما دیدار صلح یک پیام استراتژیکی و نظامی هم داشت.پیام این بود که اگر امروز سیاست انقلابی صلح در بالاترین سطح خود گره خورده و تثبیت شده، جنگ غیرعادلانه،نامشروع و ضدمیهنی خمینی از این پس بهطور مضاعف نامشروع و بر ضد مصالح عالیهٌ ملت ایران است. پس تمامی سلاحها باید بهسوی خمینی نشانه رود.باید با تمام قوا علیه جنگافروزی او بهپاخاست و این ماشین اهریمنی را درهمشکست. ضرورت و اهمیت این مسأله این است که کارکرد سیاست جنگطلبانهٌ خمینی، برای بقای اوست؛ [میگفت جنگ موهبتی الهی است و صلح دفن اسلام (دفن خمینی) است]، تنها جایی که میتوان رژیم را در تمامیت سیاسی و نظامیش کمرشکن کرد، ضربه زدن به ماشین جنگی اوست.جایی که اکنون دشمن با استفاده از موقعیت جنگی، یک دیوار نظامی جلوی رزمندگان آزادی کشیده و مانع عبور آنها به خاک میهن شده است. اکنون مقدمترین کار مقاومت این بود که این دیوار جنگ را روی سر خود رژیم خراب کند. پیشروی مقاومت در سیاست صلح،خود بهخود نشاندهندهٌ این بود که از این پس پاشنه آشیل و نقطه تهدید دشمن همان سیاست جنگطلبی اوست که از همهسو زیر ضرب قرار گرفته است. بنابراین باید دشمن را در همین نقطه به دام انداخت و بیشترین ضربه را به آن وارد کرد چرا که آثار بلافصلش در تضعیف قوای او در سایر زمینهها نیز منعکس خواهد شد. تمامی این واقعیتها، تقدم تاکتیکی پیشروی در جبهه ٌصلح را بهعنوان راهگشا و دروازهیی بهسوی آزادی نشان میداد.
جنگ آزادیبخش نوین
تاکنون در فرهنگ انقلابی و مبارزات رهائیبخش خلقها صحبت از ارتش آزادیبخش و جنگ آزادیبخش بسیار به میان آمده است. این عبارتی آشناست و مفهوم آن این است که در شرایط مشخص اقتصادی ـ اجتماعی و جغرافیایی یک کشور، راه سرنگونی رژیم دیکتاتوری حاکم،آزادکردن یک منطقه و تشکیل ارتش خلق در مقابل ارتش ضدخلق در آن منطقه میباشد.
اما در شرایط مشخص میهن ما که از سویی میبایستی برای سرنگونکردن رژیم، ارتش آزادیبخش تشکیل شود و بجنگد و از سوی دیگر بنا به دلایل مشخص اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی، تشکیل این ارتش در خاک میهن امکانپذیر نیست چه باید کرد؟ تازه در صورت تشکیل ارتش آزادیبخش در خارج از مرزهای کشور آیا انتظار این هست که تودههای میلیونی مردم از مرزها عبور کرده و در اینسو به ارتش بپیوندند؟ در اساس ویژگی جنگ آزادیبخش ما چیست؟
مسعود رجوی:
« انتظار پیوستن تودهٌ میلیونی و یا چندصدهزار نفره و یا به قول شما تودههای انبوه به این سوی مرز اصلاً واقعگرایانه نیست. اگر چنین چیزی متصور بود،همان جنگ آزادیبخش معمول و کلاسیک جواب میداشت، و نیازی به جنگ آزادیبخش نوین نبود. یعنی احتیاجی به پوستهشکنی در قالبهای شناختهشدهٌ کلاسیک نبود و ما هم به آن سمت نمیرفتیم. بعکس، ما در جنگ آزادیبخش نوین که اصلا در قالبهای کلاسیک قابل فهم نیست بیش از پیش روی عنصر کیفی تأکید میکنیم. و همین مسأله هم تابه حال کلید پیروزیهای قبلی ما بوده است…
ما اصولاً در یک بافت نیمهفئودال و نیمهمستعمره فیالمثل از نوع چین در قبل از انقلابش،قرار نداریم که بتوانیم به یک جنگ آزادیبخش کلاسیک. یعنی جنگ آزادیبخشی که مبتنیست بر یک منطقهٌ آزادشده و تودههای مردم روستا که البته به زمینشان متصل هستند.چنان جنگی که با سکون نسبی درتاکتیکها همراه است و همینطور ملازم است با شعارهای خاص و متناسبش و در صدر همه مسألهٌ ز مین و اصلاح ارضی.
بلکه ما مواجهیم با یک صورتبندی اقتصادیــ اجتماعی سرمایهداری وابسته از زمان شاه که بعداًیک رژیم مادون سرمایهداری و قرونوسطایی با خصیصهٌ دجالگری و ضدبشری،بر آن حاکم شده است. از خصیصهٌ ضدبشری رژیم خمینی همین جنایتها و سرکوب بیانتهایی ناشی میشود که اکنون میبینید. از خصیصهٌ دجالگریش نیز منتهای شیادی و عوامفریبی اسلامپناهانه ناشی شده و باز هم خواهد شد. اما این رژیم قرونوسطایی برای ماندن در قدرت نیازمند نقطهاتکایی مثل جنگ در چارچوب صدور ارتجاع و تروریسم بود یعنی خودش را به یک چنین جایی قلاب کرده بود والاّ نمیتوانست در قدرت باقی بماند.
حال اگر به این شرایط خاص توجه کنیم، خوب روشن خواهد شد که در چنین اوضاع و احوالی اولاً اَشکال قبلی که خود ما نیز به آنها اشتغال داشتیم، خصلت محدود داشته و ابعاد آن کوچک است، لذا امکان تجمع قوا و امکان وارد کردن ضربات اساسی خردکننده را به دشمن نمیدهد و نمیتواند بدهد.البته قبل از درهم شکستن طلسم دجالیت جنگطلبانهٌ خمینی و پیش بردن و جاانداختن سیاست انقلابی و مردمی صلح در داخل کشور و در سطح بینالمللی که نهایتاً استفادهٌ مشروع و مستقل از خاک همسایه را به عنوان پشت جبههٌ جنگ آزادیبخش ما امکانپذیرکرد، ما اجبارا ًدر آن چارچوب محدود جنگ چریک شهری محاط بودیم و هیچ راه پرراندمانتر دیگری هم متصور نبود. یعنی ناگزیر باید نسل ما بهای دجالیت خمینی و فرومایگی بورژوازی ضدانقلابی را که آتشبیار معرکه گردانی دجالانهٌ خمینی در امر جنگ و رابطه با عراق بود با خون خود میپرداخت. لذا آنقدر مقاومت و ایستادگی کردیم تا سرانجام پوزهٌ دجالیت دشمن و متحدان عینی او را در این زمینه بهطور تمامعیار به خاک مالیدیم و متعاقباًبه تأسیس ارتش آزادیبخش ملی پرداختیم.
اما برای تجمع قوا و مبادرت کردن به ضربات جدی و اساسی که بالمآل نقش مؤثر و تعیینکنندهیی در تغییر تعادل قوای کلی به سود مبارزهٌ مردم در جهت سرنگونی رژیم داشته باشد، ما باز هم در قالبهای کلاسیک و معمول جنگ آزادیبخش، به قول خود مجاهدین، پوستهیی شکستیم، قدم بلندتری برداشتیم و بهطورکیفی آن را به سطح جنگ آزادیبخش نوین ارتقا دادیم و تا حدود بسیار زیادی هم آزمایشش کردیم.
اگر بخواهم دلیل عینی و اثباتی و یقینی بیاورم، بهترین مثال بررسی پروندهٌ جنگ آزادیبخش و ارتش آزادیبخش از بدو شروع کار آن است. در اینصورت روشن میشود که منهای این جنگ آزادیبخش و این ارتش آزادیبخش،خمینی زهر آتشبس را اینچنین نمیخورد و آنرا که برای خودش بهدرستی «بدتر از مرگ» توصیف کرده در این نقطهٌ استیصال مطلق بالا نمیکشید. یعنی که با مسیر و اوضاع و احوال دیگری روبرو بودیم. فکر میکنم همگان متفق باشند که اگر خمینی با خطر سرنگونی مواجه نبود و در بنبست قرار نمیگرفت، دستهایش را هرگز به علامت تسلیم بالا نمیبرد و آتشبس را نمیپذیرفت…
اسنادی که در نبردهای قبلی بهدست آوردیم و منتشر هم کردیم،سرکردههای رژیم بعد از عملیات آفتاب تصریح کرده بودند که دیگر چنین چیزهایی برای ما تحملپذیر نیست، برای رژیم تحملپذیر نیست. زیرا در عمل بطور عینی و محسوس و ملموس خوب فهمیده بودند که چه چشماندازی پیش رو دارند…
جنگ برای بقاء رژیم یک نقش اساسی داشت، علاوه بر سایر بنبستها و شکستهای پیدرپی جنگی که از ابتدای سال جاری اتفاق افتاد،ارتش آزادیبخش بهعنوان نخستین عامل مؤثر در فعل و انفعالات داخلی ایران و جامعهٌ ایران باعث خوراندن زهر آتشبس به رژیم خمینی است. و این خودش بهوضوح بیانگر این است که،استراتژی جنگ آزادیبخش نوین، تا حدود زیادی موفقیت خودش را در تغییر تعادل قوای کلی به اثبات رساند.کمااینکه دیدیم با پیشرویش تا دروازههای کرمانشاه، بهرغم فرصت فوقالعاده محدود برای تدارک عملیات بزرگ فروغ جاویدان؛ چگونه ارکان رژیم را تکان داد وچشمانداز سرنگونی را در مقابلش قرار داد.
در تجربه،کارآیی این استراتژی تا حدود بسیار زیادی به اثبات رسید. این استراتژی تأکید روی عنصر کیفی و نه عنصر کمی دارد. این استراتژی چسب به زمین نیست و شعارهایش هم، شعار صلح و آزادی بوده است.
میخواهم نتیجه بگیرم که با دقت در مجموعهٌ شرایط و اوضاع و احوالی که با توجه به آنها ما به نقطهٌ امروز و به این جنگ آزادیبخش نوین و این ارتش آزادیبخش رسیدیم، خوب روشن میشود که از آنجا که یک رژیم قرونوسطایی و دجال و ضدبشری در کار است ـ که نقطه اتکایش این جنگ خارجی بوده که آن را مستمراً به مدت 8 سال ادامه دادهـ اما در سمت مردم و انقلاب که رودرروی ضدمردم و ضدانقلاب یعنی رژیم خمینی است، با این یافتهها مواجه هستیم که:
اولاً ـ ما میباید از ابعاد محدود اشکال پیشین کارمان خارج میشدیم یعنی بهجای جنگ چریکی و مبارزهٌ چریکشهری وارد جنگ آزادیبخش میشدیم، یعنی آن شکل از کار را به کیفیت بسیار بالاتر و گستردهتری ارتقا میدادیم.
ثانیاً ـ در جنگ آزادیبخش نوین که تأکیدش روی عنصر کیفیست از سکون و ثبات نسبی و چسبیدن به یک زمین مشخص خبری نیست بلکه بعکس بایستی بنای کار را بر حداکثر تحرک و سیالیت گذاشت که اینهم از اساس با استقرار در یک منطقهٌ آزاد شده و طراحی برای پیشرویهای درازمدت است وما هم از اول چنین قصدی نداشتیم. بلکه براساس اصول جنگ آزادیبخش نوین حرکت کردیم…
ثالثاً ـ نمیخواهیم به دشمن فرصت بدهیم که بتواند ما را در یک گوشهیی محصور کرده و وادارمان کند که موضع تدافعی اتخاذ کنیم.بعکس ما درحداکثر تهاجم که برایمان یک اصل طلاییست بالاترین راندمان را داشته و داریم. و هرجا هم که نقص داشتیم بار تهاجمی کارمان کم بوده که میباید بیشتر کرد.
از اینرو بحث این نیست که انتظار داشته باشیم تودههای انبوه یا میلیونی،یا صدهزاری به ما در این طرف مرز در قرارگاههایمان در نوار مرزیــ بپیوندند. بعکس این ما هستیم که به آنها در آن طرف مرز یعنی در خاک خودمان میپیوندیم. آنچنانکه دیدید در شهرهای کرند و اسلامآباد و روستاها از مرزگرفته تا عمق 170کیلومتری ما با چه استقبال و پیوستگی و حمایتی مواجه شدیم. که این را بهتر از همه رژیم دید و چشید. وگرنه نیازی به آنچنان بمباران کردنهای سبعانه و کینهکشی از مردم بیگناه نبود.
حالا اگر مطالبی را که گفتم و در تجربه نیز مهر تأیید خورده قبول بکنید،میبینید که اصولاًنمونههای کلاسیک جنگ آزادیبخش برای ما نه عملیست و نه مفید. بنابراین چشماندازمان عبارت است از پافشاری بیش از پیش روی اصول جنگ آزادیبخش نوین. اصولی که ما، از جانب خودمان ابداع نکردیم بلکه آنها را براساس ضرورتها و قانونمندیها و شرایط خاص خودمان جمعبندی و استخراج کردهایم و بهکار میبریم.میخواهم بگویم که در جنگ آزادیبخش نوین نخستین مشکل،مشکل غیبت تودههای انبوه و یا نیروی کمّی بسیار کلان نیست. بلکه قبل از هر چیز بایستی به عنصر کیفی و به اصول جنگ آزادیبخش نوین توجه کرد.طبعاًما همیشه از افزایش کمی رزمندگانمان و هر فردی که به ارتش آزادی میپیوندد استقبال کردهو میکنیم. در عین اینکه در تجربه خوب آموختیم و به چشم دیدیم که مشکل شمارهٌ یک کمبود کمیتهای کلان نیست.
به عنوان نمونه از فتح مهران یاد کنم، درسال65 درحالیکه تمامی ارتفاعات شمالی منطقهٌ مهران دست رژیم بود، سپاه پاسداران خمینی برای تصرف شهر و ارتفاعات جنوبیش حدود 60 هزار نیرو وارد کرد که ضمن 4روز و در 4مرحله توانست شهر و ارتفاعات جنوبی منطقه را تسخیر بکند.حال آنکه ما ضمن 10 ساعت تمامی منطقه ازجمله ارتفاعات شمالی آنرا که قویترین و پرنیروترین بخش بود آزاد کردیم و این را قبل از هر چیز مدیون اصول جنگ آزادیبخش نوین بودیم. اگر میخواستیم با اصول و تاکتیکهای جنگ آزادیبخش کلاسیک حرکت بکنیم این عملیات اصلاً نامتصور بود. طبعاً در این چارچوب، یعنی در چارچوب جنگ آزادیبخش نوین، چنانکه گفتم عنصر کیفی و نقش آموزش و تحرک و تهاجمِ حداکثر، از ارزش بسیار بالایی برخوردارند…»
مقدمات تأسیس ارتش آزادیبخش
برای اینکه نیروهای رزمندهٌ مستقر در نوار مرزی، شکل و محتوای لازم را برای ورود به جنگ آزادیبخش نوین پیدا کنند و بتوانند ضربات متمرکزتری به دشمن وارد نمایند، بایستی این نیروها در قالب یک ارتش سازماندهی شوند. که این مسیر عبارت بود از: تشکیل یکانهای رزمی، تشکیل قرارگاههای فرماندهی، یکسانی لباس و تجهیزات و بالاخره آموزش و تسلیح نیروها.
سازماندهی رزمی
برای گسترش کمی و کیفی عملیات در راستای جنگ آزادیبخش نوین، ابتدا نیروهای رزمنده تحت 3 فرماندهی جداگانه برای انجام عملیات سازماندهیشدند. بدینترتیب علاوه برفرماندهی نیروهای آزادیبخش در منطقه کردستان که از شمالیترین نقطه مرز تا منطقه مریوان را دربرمیگرفت، دو فرماندهی دیگر یکی برای عملیات در منطقهٌ مرزی کرمانشاه و دیگری برای عملیات در منطقهٌ مرزی ایلام تشکیل شد.
عقابها فرود میآیند
در تاریخچهٌ ارتش آزادیبخش،گردانهای رزمی جایگاه منحصر به فردی دارند. اینها پیشقراولان ارتش آزادیبخش هستند و جادهٌ جنگ آزادیبخش نوین ابتدا توسط آنها هموار شده است.این گردانها در حقیقت اولین محصول سیاسیــ نظامی حضور رهبری مقاومت در منطقهٌ مرزی ایرانـ عراق و اولین سازمان رزمی است که برای پیشبرد جنگ آزادیبخش شکل گرفت و بهراستی که در بیلان درخشانش موفقیت تئوری جنگ آزادیبخش را بهخوبی مُهر کرد. از اوایل پاییز65 (حدود 3ماه پس از عزیمت مسعود رجوی)،یک کار فشردهٌ جابهجایی، سازماندهی، آموزش و پشتیبانی برای شکل دادن به این نیروهای رزمنده شروع شد و 6 ماه بهدرازا کشید. اما این سرمایهگذاری وقتی در عملیات درخشان گردانهای رزمی بهبار نشست، برق شعف در چشمها درخشید.بهزودی آوازه رزم و دلاوریهای نیروهای آزادیبخش که در همین گردانها سازمان یافته بودند در همهجا پیچید.این گردانها از نظر کمی و کیفی آن اندازه توانایی نظامی داشتند که به چند پایگاه دشمن حمله کنند، آنها را تصرف کنند، اسیر بگیرند و غنیمت بهدست آورند. هر گردان دارای چند گروهان بود و توان رزمی گردان در تهاجم همزمان گروهانها به چندین موضع و پایگاه دشمن عمل میکرد. گردانهای رزمی در اسفندماه65، عملیات خود را در نوار مرزی شروع کردند این عملیات از منطقهٌ مرزی سردشت و مریوان در مرز کردستان شروع شد و سپس در منطقههای سرپلذهاب، قصرشیرین، ایلام، گیلانغرب، مهران، دهلران و موسیان امتداد یافت. گردانهای رزمی خوش درخشیدند و راهگشا بودند.آنها ظرف 4ماه (از اسفند65 تا خرداد66) 45رشته عملیات موفق انجام دادند. در مقایسه با دورههای پیشین عملیات پارتیزانی، این سلسله عملیات با کمیت انبوه رزمنده و کیفیت بالای نظامی و برتری مطلق در صحنه، بیلان شگفتانگـیزی بود که قبل از همه دشمن را گیج و مبهوت کرده بود. اکنون یک عامل نظامی جدی و تعیینکنندهکه عملیاتش تأثیر دامنهداری بر روحیهٌ نیروهای دشمن میگذاشت واردصحنه شده بود.
در این سلسله عملیات، رزمندگان با نفوذ به پشت مواضع دشمن،آنها را دور میزدند و اغلب از جایی که کسی تصورش را هم نمیکرد مثل عقاب بر سر مزدوران و پاسداران فرود میآمدند.سرعت،غافلگیری و حجم بالای آتش گردان رزمی، فرصت کمترین واکنشی به نیروهای دشمن نمیداد و ظرف زمان کوتاهی مراکز تجمع و پایگاههای دشمن درهمکوبیده میشد ورزمندگان هدفهای خود را تصرف میکردند. در تمامی این عملیات، تعداد نیرویی از دشمن که فرصت فرار پیدا میکرد بسیار اندک بود. رزمندگان برای اولین بار اسیران و غنایم را به پشت جبهه منتقل میکردند. چنانکه فرماندهان رده بالای دشمن پس از اسارت بهدست ارتش آزادیبخش (در نبردهای بعدی) اعتراف میکردند، هنگامی که آنها برای بازدید ازصحنهٌ عملیات مجاهدین بر سر تلی از خاکستر در محل مقرهای قبلی خود میآمدند، ازدرک و فهم نظامی آنچه اتفاق افتاده بود عاجز بودند. گردانهای رزمی علاوه بر سلاح انفرادی هر رزمنده (مسلسل سبک کلاشینکف)، تیربارهای سبک بی.کی.سی و تیربار سنگین دوشکا در اختیار داشتند. علاوه برخمپارهاندازهای سبک60 میلیمتری،هر گردان از قابلیت آتش پشتیبان بهوسیلهٌ خمپارهاندازهای81 و120میلیمتری نیز برخوردار بود.
در برخی از عملیاتها،رزمندگان با دهها کیلو بار و مهمات، صعبالعبورترین مسیرهای صعود به یک قله را درمینوردیدند و ناگهان در چندمتری پاسداران خمینی ظاهر میشدند و آتش میگشودند.
خط مشی راهگشای جنگ آزادیبخش نوین و اعتقاد راسخ رزمندگان به پیشبرد آن، موجب بروز استعدادهای نهفته در این رزمندگان و تجلی صفات رزمندگی و فداکاری هرچه بیشتر آنها میشد.
یکی از فرماندهان عملیاتی این دوران دربارهٌ نحوهٌ پیشروی رزمندگان میگوید:
«ما ساعتها پیادهروی کردیم. به آستانهٌ قله که رسیدیم،خستگی طاقتفرسایی ساقها،ستونفقرات و شانههایمان را درهم میفشرد ولی بههرترتیب که شده،باید سلاحهای سبک و نیمهسنگین را به قله برسانیم. راه خیلی صعبالعبور بود، به سختی قدم برداشتیم. در تاریکی گاه بر روی صخرهها میلغزیدیم. سرما هم بیداد میکرد. اما روحیهٌ بالای بچهها، فداکاریها، مسئولیتپذیریهایشان و صمیمیت انقلابی و همکاری که در بین آنها وجود داشت، بر تمامی صعوبتها و سختیهای راه غلبه میکرد.در یک کلام هر چه بود، شور و اشتیاق برای انجام عملیات و از پای درآوردن مزدوران دشمن بود. در لحظات صعود به قله، بچهها برای حمل محمولههای سنگینتر از جمله دوشکا و مهمات مخصوص آن پیشقدم میشدند و هر نفر اصرار میکرد که بار سنگینتر را خودش به قله برساند».
شناسایی عملیات به طور عمده توسط واحدهای شناسایی خود یکان صورت میگرفت. گردانها از خودکفایی نسبی برخوردار بودند و میتوانستند الزامات یک مأموریت چندروزهٌ خود را تأمین کنند.یک گروه ارکان، نیازهای صنفی و تدارکاتی را چه در صحنه و چه در استقرار یکان تأمین میکرد. چند امدادگر، بیماریهای اولیه در پشت صحنه و مجروحان را در صحنهٌ نبرد از نظر رسیدگیهای اولیهٌ امدادی تأمین مینمودند.
سطح آموزش تاکتیکی در این دوره، آموزشهای تاکتیکی گردان پیاده بود.بهعلاوه آموزشهای تخصصی واحدهای مینگذاری و کشف و خنثیکردن میدانهای مین را نیز میگذراندند.
در فرماندهی هر گردان یک معاون عملیاتی کار کمک به فرمانده در صحنه عملیات را بهعهده داشت و در پشت صحنه (قبل از عملیات) در امر شناسایی به فرمانده کمک میکرد.
قرارگاههای فرماندهی
یکی از الزامات جدی جنگ آزادیبخش تشکیل قرارگاههای فرماندهی بود. قرارگاهها شامل محل استقرار فرماندهی و رزمندگان، محل آموزش، محل نگهداری سلاح و جنگافزار و بالاخره تدارکات و پشتیبانی بود.
بهعبارت دیگر هر قرارگاه میبایستی تمامی ضروریات یک زندگی تمامعیار نظامی را داشته باشد.اما هیچ وقت به این حد بسنده نمیشد. به دستور فرمانده کل ارتش آزادیبخش و با نظارت مستقیم مریم رجوی جانشین فرمانده کل ارتش، بهرهبرداری از قرارگاهها تنها در صورتی مجاز بود که تمامی الزامات زیستی با رعایت استانداردهای مشخصشده در آنجا فراهم باشد. فراهم کردن این امکانات برای قرارگاهی که در دشتهای سوزان و روی ماسههای روان ساخته میشد واقعاً کار دشواری بود؛ اما بههرحال حداقلهای زیر طبق استانداردهای «طرح و پروژه» ارتش آزادیبخش میبایستی تاٌمین میشد:
آسایشگاههای مناسب، سالن غذاخوری، سالن اجتماعات و فوق برنامه، سالن وامکانات ورزشی، آشپزخانه؛ بهداشتی، سیستمهای حرارتی و تهویهٌ مطبوع،آب آشامیدنی، حمّام ، نمازخانه؛ امکانات زیستی در این قرارگاهها از دید خبرنگاران خارجی که برای تهیه گزارش میآمدند شگفت انگیز مینمود. واقعیت اینکه بسیاری از رزمندگان ارتش آزادی، فارغالتحصیلان یا دانشجویان رشته های مختلف علمی و فنی از دانشگاههای اروپا وآمریکا و یا دانشگاههای ایران بودند. کار مهندسی، آرشیتکتور و سپس بنایی و کارگری توسط خودشان انجام میشد. این داوطلبان با بهکارگیری ذوق و ابتکارات تخصصی از امکانات و مواد خام محلی حداکثر استفاده را بهعمل می آوردند. پارهیی از امکانات نیز از طریق هواداران جنبش مقاومت از کشورهای خارج ارسال میشد.
در دوران گذار از سیستمهای نظامی خرد به کلان، هدف این بود که واحدهای کوچک چریکی و پارتیزانی به یکانهای بزرگ و متمرکز تبدیل شوند تا برای عملیات بزرگتر و جنگ آزادیبخش آمادگی کسب کنند. صرفنظر از آموزشها خاص نظامی،مناسبات و روابط شایسته ٌجمعی نیز در این قرارگاهها برقرار بود.
قوانین زندگی جمعی نیز همچون ساختمان قرارگاهها توسط خود رزمندگان شکل میگرفت، فرا گرفته میشد و از آن حفاظت بهعمل میآمد.
قرارگاهها در پشتجبههٌ عملیاتی و با فاصلهیی از نوار مرزی که از تهدید نسبی دشمن به دور باشند،برپا شد.عناصر تشکیلدهندهٌ یک قرارگاه عبارت بود از:
* ستاد عملیاتی
* یکانهای رزمی که مأموریتهای عملیاتی در منطقههای مشخصی از مرز را بهعهده داشتند.
* یکانهای پشتیبانی و خدماتی
* واحدهای شناسایی و اطلاعاتی
* پذیرش یا سیستم آموزشهای نظامی
هر قرارگاه دارای چند پایگاه مرزی بود که بهعنوان قرارگاه تاکتیکی جهت هدایت عملیات مورد استفاده قرار میگرفت.
وظیفهٌ قرارگاهها،فرماندهی،برنامهریزی،سازماندهی و تدارک عملیات گردانها یا دیگر یکانهای رزمی بود. بههنگام عملیات، فرمانده قرارگاه،همراه برخی از افسران ستاد عملیات و فرمانده گردان عملکننده برای کنترل و هدایت عملیات به این قرارگاههای تاکتیکی میرفتند.
همزمان با آموزشهای جدید رزمی، رزمندگان، کار احداث قرارگاهها و مراکز آموزشی،دانشگاه، کلاس و محلکار را دنبال میکردند. این کار عظیم در سه قرارگاه آغاز شد و به سرعت پیش رفت. گروههای دیگری از نیروهای رزمنده نیز دستاندرکار ساختن قرارگاههای جدیدی برای گسترش نبرد در مرزهای جنوبی میهن بودند. به موازات ساختهشدن قرارگاهها و انطباق سریع رزمندگان با شرایط زیستی در آن، دورهٌ آموزشهای جدید تحت نظارت مستقیم جانشین فرمانده کل ارتش آزادیبخش شروع شد. فداکاری و از خودگذشتگی رزمندگان در این دوران تنها کلید پیشرفت این تحول و پیشبرد جنگ آزادیبخش بود.
کارهای ساختمانی و تأسیساتی قرارگاهها بعضاً در هوای 60 ـ50درجهٌ تابستان و شرایط بسیار طاقتفرسا ادامه مییافت. احداث برخی قرارگاههای تاکتیکی در نزدیکترین نقاط مرز ایلام و کرمانشاه، که درطول روز بهدلیل شدت آتشباری توپخانه دشمن،رزمندگان ساعتها در سنگر بهسر میبردند و شبها کار میکردند.
لباس و تجهیزات
به موازات احداث و گسترش قرارگاهها و حتی زودتر از آن میبایستی مسألهٌ لباس و تجهیزات انفرادی پرسنل نیز تدارک دیده میشد. این کار، خود پروژهٌ بسیار سنگین و بزرگی بود.بهراستی هزاران گام بایستی برداشته میشد و خشت و آجرها، تک به تک روی هم چیده می شد تا بنای عظیم ارتش آزادیبخش برپا گردد. تدارک لباس فرم و تجهیزات انفرادی نیز مستقیماً طبق رهنمودهای مریم رجوی شروع شد و به پیش رفت تا آنجا که در زمستان سال65 ، تمامی رزمندگان با لباس و تجهیزات رزمی متحدالشکل در قرارگاهها مشغول آموزش و رزم شدند.
شکل دادن به یک نیروی نظامی بزرگ و افزایشیابنده و تهیه لباس و تجهیزات هم، هزینههای سنگینی در برداشت. تأمین این هزینهها، علاوه بر کمکهای مالی هموطنان داخل کشور، بهعهدهٌ دانشجویان و هواداران سازمان مجاهدین و نیز ایرانیان شریف و آزاده در کشورهای اروپا و آمریکا بود.
آموزش و تسلیح
ارتقای شکل نبرد از جنگ چریکی و پارتیزانی به جنگ جبههیی،آموزشهای رزمندگان را نیز دگرگون کرد و ترکیب سلاحهای سبک و نیمهسنگین انفرادی و اجتماعی را در یکانها شکل داد.
در عملیات مسلحانهٌ شهری و عملیات پارتیزانی یکی از عناصر تعیینکننده، تواناییهای فردی هر رزمنده بود.اما آموزشهای جدید برمبنای توان حمل سلاح، بخش بسیار گستردهتری از نیروی رزمنده را وارد صحنه کرد. هر قرارگاه برای آموزش و تسلیح نیروهای تازهوارد، با ایجاد یک مرکز پذیرش،تسلیح و آموزش این نیروها را خود بهعهده گرفت و مقرهای مشخصی نیز برای این آموزشها ایجاد گردید.
آموزشهای رزمی برای گروه،دسته،گروهان و گردان آغاز شد،که از آشنایی با سلاحهای سبک و نیمهسنگین و بهکارگیری و تمرین شلیک با آنها آغاز میشد و با آموزشهای رزم انفرادی و تاکتیکهای عملیات نیروی پیاده ادامه مییافت و سپس نوبت تمرین و مانور میرسید
تأسیس ارتش آزادیبخش
توانایی رزمی گردانهای آزادیبخش با درنظرگرفتن شاخصهای پیشرفت، یک سیر تصاعدی را نشان میداد. کیفیت تهاجم ارتقا پیدا میکرد، تلفات، خسارات و اسیران دشمن در حال افزایش بود. بهعنوان مثال در اواخر خرداد66 و در آستانهٌ تأسیس ارتش آزادیبخش در یک نبرد رودررو در منطقهٌ سردشت،250مزدور رژیم کشته و زخمی شدند و 4پاتک دشمن درهم شکسته شد. همچنین تلاش مذبوحانهٌ رژیم که 29 فرماندهٌ خود را به صحنه آورده بود عقیم ماند.
30 خرداد 66: گسترش کمی نیروهای رزمنده و رشد کیفی عملیات نظامی در سراسر نوار مرزی به جایی رسید که تمامی ظرفیت جذب و سازماندهی نیرو در قالب کوچک موجود (گردانهای رزمنده)اشباع شد.از آن پس برای دستیابی به امکان تمرکز هرچه بیشتر نیرو و وسعت بخشیدن به دامنهٌ عملیات نظامی،قالب جدیدی لازم بود که این قالب چیزی جز «ارتش آزادیبخش» نمیتوانست باشد.
سرانجام در سالروز قیام تاریخی 30خرداد، روز شهدا و زندانیان سیاسی، مسعود رجوی، رهبر مقاومت، طی فرمانی تأسیس ارتش آزادیبخش را اعلام کرد.ارتشی که به هیچ گروه و اندیشهٌ خاصی انحصار ندارد و هر کس بخواهد سلاح بهدست بگیرد و به صفوف مقاومت علیه خمینی بپیوندد میتواند در آن ثبتنام کند. نکتهٌ قابل توجه این بود که ارتش آزادیبخش وقتی تأسیس شد که بهطور واقعی وجود داشت و آوازهٌ عملیات آن در همهجا پیچیده بود. گردانهای رزمی (عقابهای کوهستان)، تا این تاریخ 45رشته عملیات موفق در سراسر مرزها انجام داده بودند. و از آغاز عملیات 4ماه میگذشت. به این ترتیب ارتش آزادیبخش در مرحلهٌ تحول جنگ آزادیبخش نوین به سوی عملیات گسترده و سراسری، پا به عرصه وجود گذاشت.